بفرمایید که برخورد حضرت امام با این قضیه چگونه بود؟
به طور دقیق به خاطر ندارم، فکر میکنم ده روز یا دو هفته بعد از این جریان بود که با حضرت امام کاری داشتم. خدمتشان رفتم، وارد اندرونی شدم و در زدم. مشهدی حسین آمد و در را باز کرد. گفتم: خدمت حضرت امام رسیدهام. رفت داخل اجازه گرفت، و من وارد شدم. پس از سلام و احوالپرسی مطالبی را که داشتم خدمت ایشان عرض کردم، ایشان جواب فرمودند. بعد از پاسخ، یک مرتبه دیدم حضرت امام شروع به صحبت فرمودند و چیزی شاید حدود بیست دقیقه صحبت کردند و از همان اول اظهار درد دل و گلایه و تأسف و ناراحتی از این مردم شهر نجف کردند. نسبت به آن حادثه و جریان آن شب اشارهای کردند و درد دل داشتند که در عرض نیم ساعت
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 168 تعداد زیادی حدود 300 یا 400 طلبه بیگناه و بیپناه را این طور دستگیر کردند و اهانت کردند و بردند و یک نفر در این شهر پیدا نشد که اعتراضی بکند و بگوید که آخر این بندگان خدا چه جرمی دارند که اینها را این طوری میبرید و حتی آن گونه که شنیدم جمعیت کنار صحن بالا سر بازار ایستاده بودند و طلبهها را به عنوان یک شکار نشان میدادند و اشاره کردند و میخندیدند و باکشان هم نبود. این خیلی اسفناک و دردناک است که یک چنین ملتی تا این اندازه نسبت به علما و اهل علمی که در این شهر هستند بیاهمیت باشند. حضرت امام سپس اضافه فرمودند که زمانی که ما در قم بودیم و حرکت و نهضت شروع شد نامهای از قم خدمت آقای حکیم فرستادم و در آن نامه این طور نوشته بودم که: ما در ایران از نظر حرکت مردمی در یک محدودیت فوقالعاده و خاصی هستیم ولی شما در عراق از امکانات بیشتری بهرهمند و برخوردار هستید، چون اولاً ارتباط و رفت و آمد بین شهرهای عراق به اعتبار اینکه کلاً زمینهای عراق حالت دشتوار دارد و بیابان است و کوهستانی نیست خیلی راحتتر صورت میگیرد، دوم مردم عراق حالت عشایری و قبیلهای دارند، هر عشیرهای برای خودش سرکردهای دارد، برای رئیس قبیله احترام قائل هستند و تحت امر او هستند، سوم اینکه اسلحه در میان مردم عراق خیلی بیشتر از ایران است، نوعاً خیلی از آنها مسلح هستند؛ بنابراین ما از اینجا شروع به حرکت میکنیم و شما هم از عراق و از نجف شروع کنید، شما از آن طرف و ما از این طرف و مجموعاً علمای هر دو کشور حرکت کنند که میتواند آثار بسیار قوی و مثبتی را برای مسلمانها و اسلام داشته باشد. بله، چنین نامهای را برای مرحوم آقای حکیم نوشتیم و فرستادیم و ایشان جوابی دادند که نه، شما مردم عراق را نمیشناسید، مردم عراق اهل وفا و وفاداری نیستند و آن زمان مطلب ایشان را نپذیرفتم. پاسخشان را خواندم اما برای من قانعکننده نبود و نپذیرفتم، اما الآن که وضعیت مردم نجف را میبینم که این اندازه بیحمیت و بیوفا هستند و کَکِشان نمیگزد فهمیدم که حق با آیتالله حکیم بوده است؛ ایشان مردم عراق را شناخته بودند.
حضرت امام در آن جلسه متأثر بودند و درد دل داشتند. ایشان عزت و احترامی برای عمامه قائل بودند و اگر اهانتی به طلبهای میشد فوقالعاده متأثر میشدند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 169